یک روز که به جهان اسلام میاندیشیدم، به خود گفتم: راز و رمز این همه بیتفاوتی که در میان تک تک افراد جامعهی اسلامی شایع است، چه چیزی میتواند باشد؟
چرا جوامع اسلامی با حالتی متنفر و بیزار به استقبال لحظات زندگی و لذایذ آن قدم برمیدارند و چنان ظاهر میشوند که نمیخواهند از لذایذ آن بهرهمند شوند؟
چرا سایر ملتها همراه با طلوع خورشید به صحنهی زندگی قدم میگذارند و چنان وانمود میکنند که میخواهند به استقبال یک زندگی مرفه و آسوده پا بگذارند؟ آنان با حالتی از خودگذشته و خستگیناپذیر اقدامات خود را عرضه میدارند و چنان تلاش و کوشش مینمایند که هر لحظه بیشتر به تولیدات خود امیدوار میشوند!!
الحق که این رنجش بین ما و زندگی، سرنوشتی وحشتناک را در گذرگاه ما کمین میگذارد؛ زیرا از همان ابتدای کار، دست و پای خود را زنجیر کشیده و از جنب و جوش و حرکت بازایستادهایم؛ در حالی که دیگران با حالتی سبک بال و با تمام جدیت تلاش کرده و پلههای ترقی و خلاقیت را میپیمایند و همه را متحیر و دهشت زده کردهاند.
چقدر زیبا است که بسان ملاقات عاشق با معشوق و یا همچون تلاقی انسان شجاع با میدان نبرد به صحنهی آسمان و زمین پا بگذاریم.
و چقدر زشت و کریه است که بسان فردی زندانی که تنها یک در و دیوار را میشناسد و بسیار هم از آن بیزار و متنفر است، روی سطح زمین حضور یابیم!!
حقا که در چنین سرزمینی هیچ گونه فهم و اندیشهای وجود ندارد.
باید اذعان داشت که دین اسلام تنها از میان افرادی، امت خود را تشکیل میدهد که از افکار و احساساتی زنده و پویا برخوردار باشند.
(إن فی ذلک لذکرى لمن کان له قلب أو ألقى السمع وهو شهید).
همانا عقبماندگی فکری، دگماندیشی و تحقیر همکیشان تنها از میان ملتی سر بر میآورد که از روحی بسته، احساساتی غیرفعال و استعدادهایی مخدوش بهرهمند باشند.
آری، فاصلهگیری از این باتلاق و لجنزار باید صریح و روشن صورت گیرد، زیرا امت اسلامی به شدت نیازمند فراگیری مهارتهای زندگی است؛ چون قبل از دستیابی به هنرهای مورد نظر نه به درد دین میخورد و نه سودی را عاید دنیا میگرداند... از این رو است که میبینیم:
فروشندهها با حالتی سست و بیحال به بازار و تجارت روی میآورند.
کشاورزان با کندی و حالتی تلخگوشت به مزرعه سر میزنند.
صنعتگران هم با حالتی منقبض و چروکیده به رشتهی خود مشغول میشوند.
کارمندها نیز در دفتر کارشان خوابآلود و تنبل ظاهر میشوند.
براستی که چنین اشخاصی هرگز نمیتوانند انعکاسی سودبخش و یا اکتشافاتی تازه و نوظهور را به دنیا تقدیم دارند؛ زیرا دستگاه روانی این افراد متوقف گشته و بسان ساعتی میماند که نه صدای تیک تیک ثانیههایش به گوش میرسد و نه عقربههایش حرکت مینمایند و نه این است که بتوان زمانی را بدان تنظیم گرداند.
سوگند به ایزد منان این همان ناتوانی و عجزی است که رسول خدا (ص) از شر آن به خداوند متعال پناه میجست.
واقعیت این است که قدرت و انرژیهای واقعی در درون این ملت، سرپوشیده و دست نخورده باقی مانده است و به آن فلزی میماند که در معدن اصلی خود جامانده و کسی بدان دست نیازیده و یا همچون آن پتانسیلهایی است که هنوز کشف نگشتهاند.
جامعهی اسلامی بسان غریبههایی هستند که از راز و رمز دنیا سر درنیاوردهاند و در نتیجه از برکات و تواناییهای آن نیز محروم ماندهاند.
از نقطه نظر من آنان مخاطب این شعر متنبی قرار میگیرند که گفته:
أرانب غیر أنهم ملوک * مفتحة عیونهمو نیام
بأجسام یحر القتل فیـها.. * وما أسیافها إلا الطعام.!
ایشان گرچه پادشاه هستند اما طبعی خرگوشی دارند، زیرا موقع بیداری چنان خوابآلوده به نظر میرسند که خرگوش به خواب رفتهاند و چشمانشان را باز گذاشتهاند.
آنان دارای اجسامی هستند که مرگ در آنها شدت گرفته و سلاح کشنده پرخوری همه را از پای در آورده است.
خرگوش چه بسا که در مواقعی به مواردی دست یابد... اما چون زمان با او سازگار نیست، باید پس از اندی آنچه به دست آورده به مکان اصلی خود بازگرداند.
افراد تنپرور نیز ممکن است برای مدتی به رفاهیت دست یازند، اما زیاد طول نمیکشد که صفات حیوانی در آنها چنان سرک میکشد که به یک مشت برده و کنیز تبدیل میگردند.
از آنجا که مواد غذایی و خوراکی تنها از طریق ابرقدرتها جریان دارد، جز موادی اضافی و ذلتبار چیزی را برای مستضعفین پرت نخواهند کرد و اگر بخواهند میتوانند از دادن آن نیز دریغ ورزند و همه را گرسنه بگذارند.
از همین رو است که ملتهای غوطهور شده در باتلاق مرگ فرهنگی و ادبی را میبینیم که از دست جهالت و فقر و بیماری مینالند؛ در عین حال وقتی دشمنانشان را مد نظر قرار میدهیم خواهیم دید که مهارتهای زندگی را در دست گرفتهاند و انواع تحقیرات را بر سر سایرین جاری کرده و آنان را در یک زندگی پر از گرسنگی و وحشت زده حصار کردهاند.
این در حالی است که اصلاحگران ما هنوز هم در مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند و نمیگذارند پتانسیلهای خام بشری به کار گرفته شود.
ممکن است تودهی متراکمی از مردم که در بخشهای وسیعی از سرزمینهای حاصلخیز زندگی را به سر میبرند، با بارش ثروت و برکت مواجه شوند، اما باید دانست که به هیچ وجه نمیتوانند به صورتی درست و شایسته از امکانات موجود بهرهبرداری نمایند، زیرا آن مواد مخدری که تناول کردهاند، تمام وجودشان را بیحس گردانیده است و نمیگذارد هوشیارانه با امکانات موجود برخورد نمایند؛ لذا میتوان گفت با وجود اینکه ظاهری بیدار دارند اما در خوابی عمیق فرو رفتهاند.
نظرات